part60

تهیونگ: باشه
ا/ت: میخوای بری
تهیونگ: اره دیگه
ا/ت: خدافظ
تهیونگ: خدافظ
تهیونگ رفت سریع رفتم تو اتاقم

دو روز بعد
تهیونگ
تهیونگ: بابا ا/ت کجاست؟
جونسو: حالش خوبه
تهیونگ: من نگفتم حالش بده میگم چرا نیومده؟
جونسو: خب همم چیکار داری
تهیونگ: بابا چیزی شده؟
جونسو: ها؟ نهه
تهیونگ: بابا دیروز که تعطیل بود ا/ت چرا امروز نیومد
جونسو: گفتم که حالش خوبه
تهیونگ: بابا ا/ت کجاست
جونسو: صبح باباش رفت تو اتاقش دید دستش پر از خون شده بود
تهیونگ: چی؟ تو باید الان به من بگی؟
جونسو: کجا میری؟
تهیونگ: بیمارستان
جونسو: تو میدونی کجاست؟
تهیونگ: کجاست؟
جونسو:(....)
تهیونگ: باشه سریع برمیگردم

دیشب
رانا: عزیزم یه روزه هیچی نخوردی به خودت اسیب نزن درست میشه
ا/ت: فرق ما با بقیه چیه؟ چرا ما نباید باهم باشیم من باید بدونم اگر دلیل قانع کننده ای بود چشم دیگه با تهیونگ قرار نمیزارم
رانا: به بابابزرگت بگو من نمیدونم
ا/ت: کجاست؟
رانا: تو خانه شیشه ای که داخل حیاطه
ا/ت: میرم دنبالش
رانا: نه نرو بارونه شاید اجازه نده
ا/ت: مهم نیست
سریع رفتم تو حیاط زیر بارون و رفتم سمت خونه شیشه ای پدربزرگ
ا/ت: اقاجون میشه باهم حرف بزنیم
نگاهم کرد و جواب نداد
ا/ت: آقاجون تروخدا بزار فقط باهم حرف بزنیم من تهیونگ دوست دارم و میخوام باهم باشیم نمیخوام چیزی مانع باشه ولی شما یه مانع ما شدید و من نمیدونم به چه دلیل آقاجون ازت خواهش میکنم اجازه بده ما بتونیم باهم باشیم زن عمو و عمو هم دختر عمو و پسر عمو بودند الان باهم زندگی خیلی خوبی دارند ما چرا نمیتونیم داشته باشیم من تازه وارد این خانواده شدم زیاد نمیشه اولش میترسیدم باهاتون صحبت کنم ولی کم کم متوجه شدم قلب مهربونی دارید
جونهو: ا/ت اینجا چیکار میکنی بیا داخل سرما میخوری
ا/ت: تا اقاجون جواب نداده نمیرم
بابام دستمو گرفت و رفتیم داخل

حال
ا/ت
جونهو بهت گفتم نرو سمت پدربزرگ
ا/ت: بابا یه روز گذشته ولی حس میکنم ده ساله
جونهو: الان خوبی؟
ا/ت: اهمم تا سرمم تموم بشه میام شرکت
جونهو: با این حالت
ا/ت: تهیونگ ببینم خوب میشم
تهیونگ: ا/تت
جونهو: این اینجا چیکار میکنه
تهیونگ: عمو ههههه
جونهو: اروم باش چیشده
تهیونگ: خوبی ا/ت
جونهو: چیشده
تهیونگ: من باید از شما بپرسم نباید به من میگفتید ا/ت حالش بد شده
جونهو: بخاطر ا/ت داری نفس نفس میزنی؟
تهیونگ: اهمم
جونهو: اروم باش
تهیونگ: خوبی؟
ا/ت: اهمم
تهیونگ: قلبم اومد تو دهنتم تا رسیدم
جونهو: بیا آب بابات بهت گفت
تهیونگ: اهمم
ا/ت: اروم باش من خوبم
دستمو گرفت
تهیونگ: تب داری
ا/ت: دکتر گفت زود خوب میشم
تهیونگ: خب بیا بریم خونه استراحت کن
جونهو: بریم که نه من ا/ت رو میبرم توهم برو
ا/ت: نه بابا شما برید من خودم میرم خونه

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۱۰)

part61

part62

part59

part58

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط